سعود

 

در مجموعه ارمغان، به مساله رنج و تاثیر آن پرداخته‌ام.

رنج را به صورت مارپیچ می‌بینم و برایم مانند هزارتویی در هم پیچیده است و انسان دردمند کسی است که در این هزارتو گیر افتاده و پیدا کردن مسیر خروج برایش دشوار است.

گاهی کاراکتر دردمند حالتی آرام دارد و درد بسیار درونی‌ست و راهی به بیرون پیدا نمی‌کند و تنها، تصویر حزن‌انگیزی در ذهن دیگری ایجاد می‌کند.

اوقاتی دیگر درد کاراکتر ناشی از آزار دیدن است. اما مشخص نیست آزار و درد ناشی از آن توسط دیگری‌ست یا از خود.

و در برخی موارد درد خود را با پیچیدگی‌هایش به نمایش می‌گذارد و ابژه در اثر، کالبدی با حالتی در هم فرو رفته دارد.

از سمتی بیان شکنندگی‌های مردانه برایم مسئله بود.

به نوعی رویکرد جنسیتی و رابطه تناتنگ کالبد مردانه با رنج را هم مدنظر دارم.

سعی دارم جنبه دیگری از مرد را به نمایش بگذارم.

مرد آسیب‌دیده‌ای با زخم‌های نمایان و در حال رنج کشیدن.

و نه مردی شکست ناپذیر با سینه فولادی سپر شده که همواره آماده جانفشانی و عمل قهرمانانه است.

فکر می‌کنم منشا رنج‌های انسان یا دیگریست یا خودش.

اما رنج هر چقدر هم اگزیستانسیال و درونی باشد، در هر صورت به دیگری مرتبط است؛ حال در بود یا نبود آن.

انسان با دیگری‌ست که تعریف و تفسیر می‌شود.

و در هر صورت رنج انسان، با انسان است که پیوند خورده و معنا می‌شود.

به همین علت نام مجموعه را ارمغان گذاشتم؛

تحفه‌ای (حال فرخنده یا نه) که انسان به انسان عرضه می‌کند.

 

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید