نویسنده: نیما نیا
بیش از چندین سال است که فعالان کوئیرو فمینیست در مورد مسألهٔ تفکیک جنسیتی و تأثیرات مخرب آن بر آموزش کودکان و نوجوانان هشدارهای جدی میدهند. مسألهٔ تفکیک جنسیتی در مدارس ایران و جداسازی بر اساس دوگانهٔ جنسیتی مرد و زن نمودی عینی از آپارتاید جنسیتی در نظام حاکم است که مدرسه به عنوان یکی از نهادهای آموزشی تبدیل به یکی از بازوهای اجرایی آن شده و ابعاد متعددی از ستمهای مبتنی بر جنسیت را آشکار میکند. بنا بر روایتهای یکی از دانشآموزان ترنس*، تفکیک جنسیتی در مدارس و سیاستهای آموزش و پرورش مبنی بر آموزش و کتابهای آموزشی مسألهٔ بازتأیید اجتماعی را برای او بسیار دشوارتر و درنتیجه عامل آسیبپذیری بیشتر سلامت وی شده است. این دانشآموز که در یکی از مدارس تهران تحصیل میکند، میگوید ترنسفوبیا را در فضای مدرسه به دو صورت تجربه میکند. یک؛ ترنسفوبیا در نظام آموزشی از سمت مسئولین مدرسه و دو، ترنسفوبیا از طرف همکلاسیهای خود. اما در مدارس دیگر، در شهرها و شهرستانهای کوچک به چه صورت است و دانشآموزان الجیبیتیکیو پلاس در چه شرایطی تحصیل میکنند؟ در ادامه این متن، روایت دانشآموزان و معلمی از یک هنرستان به اصطلاح «پسرانه» را در شیراز میخوانید. برای حفظ امنیت راویان، به هویت آنها اشاره نشده است.
بنا به اطلاعات به دست آمده از یک هنرستان در شیراز، دانشآموزان بر اساس ظاهر، رفتار و بیان جنسیتی خارج از هنجار سیسجندر و هترومحور توسط کادر مدرسه، شناسایی و تهدید به اخراج میشوند. پلیسیسازی فضای آموزشی در ایران، مسألهٔ تازهای نیست و تاریخی قدیمیتر از عمر جمهوری اسلامی دارد اما پس از انقلاب ۵۷ و روی کار آمدن جمهوری اسلامی و کودتای فرهنگی، فضای آموزشی به ویژه دانشگاهها و مدارس دچار تغییرات جدی شد که امروزه تفاوت چشمگیری با استانداردهای کنوانسیونها و توافقات جهانی در زمینهٔ آموزش و تحصیل دارد. یکی از مهمترین اسناد در این زمینه، “توافقنامهٔ جهانی تحصیل و آموزش برای همه” (Global Education for All Agenda) است که در دورههای مختلف توسط سازمان ملل متحد (UNESCO) ارائه و اصلاح شده و به طور خاص خواستار حذف نابرابریهای جنسیتی در آموزش و دسترسی برابر برای همه است. در همین راستا کنوانسیون حقوق کودک، که توسط سازمان ملل متحد تصویب شده، حق تحصیل وآموزش برای کودکان و نوجوانان را به صورت عادلانه، بدون تبعیض بر اساس جنسیت، هویت جنسی، نژاد و سایر عوامل تضمین میکند. این کنوانسیون میگوید که همه کودکان باید به فرصتهای آموزشی برابر دسترسی داشته باشند. این مسأله نه تنها در قالب یک بند از کنوانسیون جهانی کودک بلکه به عنوان یک مطالبه بارها در منشورها و بیانیههای فعالان صنفی فرهنگیان مطرح شده است. اما تراژدیای که در مدارس ایران در حال وقوع است نشان از نقض تمامی این تعهدات بینالمللی دارد. تراژدیای مانند آنچه که در یک هنرستان در شیراز در حال وقوع است و به صورت سریالی منجر به حذف دانشآموزان از تحصیل بر اساس جنسیت و هویت جنسی/عاطفی آنها میشود.
بر اساس گفتگو با یکی از معلمان این هنرستان در شیراز، دانش آموزان بر اساس پوشش، نحوهٔ رفتار و بیان جنسیتیشان توسط فردی به عنوان «مشاور» مدرسه شناسایی میشوند و به والدین آنها گزارش داده میشود. این معلم در ادامه میگوید «مسئولین مدرسه در پی احضار اولیای یکی از دانشآموزان و در جلسهای که با والدین آن دانش آموز داشتند، ضمن افشای هویت جنسیتی دانشآموز به آنها گفتند که یا باید فرزندشان از این مدرسه برود و یا باید تحت درمان قرار بگیرد». مسأله تحت فشار قرار دادن دانشآموزان الجیبیتیکیو پلاس در این هنرستان در دورههای مختلف، مکرر اتفاق افتاده و هنوز ادامه دارد. در همین راستا، بر اساس گفتگویی که با یکی از دانشآموزان این هنرستان صورت گرفت، این دانشآموز به خودکشی یکی از همکلاسیهای کوئیر خود در سال ۱۴۰۰ اشاره میکند و میگوید: «دو سال پیش یکی از دانشآموزان به دلیل قرار گرفتن در شرایطی مشابه نمونهٔ بالا و فشارهای زیاد هم از سمت کادر مدرسه و هم از سمت خانواده، دست به خودکشی زد و جان خود را از دست داد.». به عبارت دیگر این نوجوان در این هنرستان و به واسطهٔ خشونت بر اساس هویت جنسیتی به سمت خودکشی سوق داده شده است. قتلهای خاموشی که هرگز عاملین آن شناسایی نمیشوند و روایت قربانیان شنیده نمیشود. پیامدهای خودکشی در مدارس تأثیرات جدی بر روان سایر دانشآموزان و تحصیلشان دارد. مواردی شامل افزایش اضطراب، افسردگی، افزایش خطر افکار خودکشی، و اقدام به خودزنی و خودکشی، کاهش تمرکز و توجه در مطالعهٔ دروس، کاهش بازخورد تحصیلی، احساس عدم امنیت و دلسردی، افزایش مشکلات ارتباطی، و از بین رفتن اعتماد به نفس است. خودکشی یکی از معضلات جدی خشونت اجتماعی در میان نوجوانان الجیبیتیکیو پلاس است که تأثیر مخرب عمیقی بر سلامت روان افراد جامعه دارد. خودکشی نه تنها برای فردی که دست به خودکشی ناموفق میزند تأثیرات بسیار بد دارد، بلکه برای خانوادهها، دوستان و گسترهٔ جامعه نیز پیامدهای جدی ایجاد میکند.
بر اساس اظهارات معلم و این دانشآموز، خشونت در آموزش و آنچه در این هنرستان اتفاق میافتد را میتوان از چند جهت مورد بررسی قرار داد، که نمونههای بارز آن از این قرار است: یک؛ عدم به رسمیت شناختن حق عاملیت بر بدن دانشآموزان است که امروزه به عنوان یکی از اساسیترین حقوق انسانی شناخته میشود و نقض آن، نقض حقوق بشراست. حق عاملیت بر بدن، به معنای مالکیت انسان بر بدن خویش، از جمله حق افراد برای کنترل و تصرف بر بدن و جسم خود است. این حق شامل اموری مانند تصمیم گیری در مورد درمانهای پزشکی، انجام عملهای جراحی، انتخاب نوع غذا، انجام فعالیتهای ورزشی، و حقوق جنسیتی افراد میشود. دو؛ دوگانهسازی جنسیتی و تحمیل جنسیت و هویت جنسیتی پیشفرض در فضای آموزشی و مدرسه به کودکان و نوجوانان است. تحمیل جنسیت و هویت جنسی/عاطفی به نوجوانان به معنای اجبار آنها به انطباق با نهادها و استانداردهای جنسیتی خاص، بدون در نظر گرفتن هویت یا تجربهٔ شخصی آنها، نقض آشکار حقوق انسانی نوجوانان است. این تحمیل به معنای تضییع حقوق اساسی آنها مانند حق بر حریم خصوصی و حق بر آزادی است. آن هم در دورانی که نوجوانان در حال کشف و شکوفایی ابعاد تازهای از خود هستند. این مسأله با مصادیقی همچون میساژنی و ترنسمیساژی و تحمیل استانداردهای ظاهری بر اساس دوگانههای جنسیتی همراه است. سوم؛ افشای هویت جنسیتی و گرایش جنسیی دانشآموزان و رسیمت قائل نشدن برای حریم شخصی آنها است. این اجبار میتواند منجر به نقض حقوق فرد در کنترل حریم شخصی، آزادی بیان، و تعیین سرنوشت و هویت جنسیتی نوجوانان شود. پنجم، سوق دادن نوجوانان به روشهای تبدیلدرمانی یا Conversion Therapy است. تبدیل درمانی به تکنیکهایی گفته میشود که سعی در تغییر جنسیت و هویت جنسیتی/عاطفی افراد دارد. این روش امروزه در برخی از کشورهای جهان به عنوان جنایت پزشکی از آن یاد میشود و یکی از مصادیق خشونت و شکنجه است و به طور گسترده از سمت بسیاری از سازمانهای حقوق بشری ازجمله سازمان بهداشت جهانی (WHO) به عنوان یک فرایند آسیبزا شناخته میشود و عامل خودکشی و مرگومیر بسیاری از افراد +LGBTQ در جامعه است.
یکی دیگر از دانشآموزان کوئیر که در این هنرستان به دلیل بیان جنسیتی و ظاهرش بارها از سمت مسئولین هنرستان مورد خشونت قرار گرفته ، میگوید: «بعد از آنکه من توسط دفتر مدرسه بخاطر ظاهر و رفتارم توی محیط تحت فشار قرار گرفتم، بر اساس یک تصمیم احساسی موهای خودم رو با قیچی که اونجا بود کوتاه کردم و در ادامه منجر به ایجاد یک سری حواشی شد، این حواشی ادامه پیدا کرد تا اینکه تهدید به اخراج شدم و برادرم رو برای مسائلی که به پرونده مربوط میشه به مدرسه خواستند. بعد از این که در جلسه، خصوصی با برادرم صحبت کردند، من را هم به دفتر مدیریت خواستند، و اونجا به هویت و گرایش جنسی من اشاره کردند و سوالاتی میپرسیدند که منجر به آشکار سازی اجباری من جلوی برادرم میشد. برادرم پیش از این بخاطر گرایشم من رو تهدید کرده بود. بعد از آن، تهدید و خشونت و شک و تردیدهای خانواده و برادرهای بزرگم که هیچ پیشزمینهای نسبت به این مسئله نداشتند بیشتر شد و موجب شد که من فاصلهای که با خانواده داشتم بیشتر بشه و مشکلات روانی توی فضای مدرسه برام ایجاد شد.» همانطور که پیشتر اشاره شد، افشای هویت جنسیتی و گرایش جنسیتی دانش آموزان برای خانوادههایشان پیامدهای جدی و خطرناکی دارد و در مواردی ممکن است امنیت جانی آنها رو در شرایط مخاطرهآمیز قرار دهد. ضمن اینکه خشونت و ستیز علیه نوجوانان و کودکان الجیبیتیکیو پلاس در فضای آموزشی و محیط مدرسه یکی از عوامل مهم و تعیین کننده در ترک تحصیل آنها است که میتواند زمینهساز شرایطی برای ورود آنها به بازار کار به عنوان کودک کارشود و به جای تحصیل در یک محیط امن تحت استثمار کارفرما قرار گیرند و آینده اقتصادی و شرایط روانی آنها مختل شود.»
در اینجا جای پای پدرسالاری در نظام آموزشی جمهوری اسلامی به خوبی قابل مشاهده است و در شرایطی از سایر نهاد مرد / پدرسالار دیگر نظیر خانواده برای سرکوب نوجوانان یاری میجوید. مدیران و کادر آموزشی در مدرسه، نقش «پدر» در خانواده را در مدرسه ادامه میدهند و اینچنین است که نهادهای مرد/پدرسالار همواره از نهادی به نهاد دیگر به کنترل هستی و حیات انسانها میپردازند. نظام آموزشی ایران، به جای فراهم آوردن فضای رشد، شکوفایی و توانمندسازی کودکان و نوجوانان، به عقیدتیسازی آموزش بر پایه آموزههای اسلامی شیعه و سیاستهایی در راستای بقای حکومت میپردازد. نهاد آموزش و پرورش در ایران با نهادینهشدن نابرابری و آپارتاید جنسیتی درارتباط است و نقش مؤثری در بازتولید و قوام ارزشهای مرد/ پدرسالارانه، مذهب و ستیز علیه نوجوانان و کودکان الجیبیتیکیو پلاس در ایران دارد. قابل به ذکر است که موارد مطرح شده در این متن تنها بر اساس روایتهایی در یک مدرسه و در شهر بزرگی مانند شیراز نوشته شده است و دامنهٔ این خشونت و آسیبها بر روی افراد در شهرستانهای کوچک و روستاها بر اساس طبقهٔ اجتماعی، اتنیک، مذهب و معلولیت تفاوت دارد و وخیمتراست. در چنین شرایطی تحصیل در پادگانهای نظامی تحت عنوان «مدرسه»، تفکیک جنسیتی در کنار خصوصیسازی و طبقاتی شدن آموزش، تبعیضهای مبتنی بر جنسیت و گرایش چنسیتی را تشدید میکند.