نوجوانی ۱۷ ساله در تبریز، توسط پدرش به قتل رسید. فرد قاتل، پس از ارتکاب قتل، با مرکز فوریت‌های پلیس تماس گرفته و به قتل اعتراف و خود را تحویل اداره‌ پلیس شهر تبریز داد.

فرد قاتل، در مصاحبه با خبرگزاری رکنا انگیزه‌ی خود از قتل فرزند ۱۷ ساله‌اش را نفرت و تعصب نسبت به بیان جنسیتی وی عنوان کرده است. او در ارجاع به بیان‌های جنسیتی منتسب به زنانِ مقتول، به صورت مداوم از عبارات توهین‌آمیزی چون «زننده» استفاده کرده و او را «مایه‌ی بی‌آبرویی» خطاب کرده است؛ مورد قابل توجهی که نشان از وجود انگیزه‌های ترنسفوبیک و به ویژه ترنس‌میساژن در وقوع قتل دارد.

علاوه بر این، قاتل به مواردی از خشونت خانگی و کودک آزاری نسبت به مقتول اذعان کرده است؛ وادار کردن مقتول به همراهی در محل کار خود و مشارکت در کار و حبس کردن وی در خانه، مواردی از خشونت خانگی گفته شده توسط قاتل هستند. اگرچه قاتل به «خوشرویی» یا «بیان خوش» در مورد رفتار خود اشاره کرده است، اما در عین حال، چنین اشاره‌هایی، نمودی از دستکاری روانی (manipulation) دارد.

به علاوه، در طی گزارش اشاره به اعمال درمان تبدیلی به روش‌های روان درمانی شده است. مسئله‌ای که نشان از رواج این شکل از خشونت پزشکی در مراکز روانشناسی و روانپزشکی و بدون هیچگونه منع قانونی در ایران دارد. لازم به ذکر است که روش‌های اعمال درمان تبدیلی علیه کودکان، نوجوانان و افراد بالغ جامعه‌ی +LGBTQ روش‌هایی منسوخ، غیرعلمی، آسیب‌زا و غیرانسانی هستند که اسیب‌های گسترده‌ای بر سلامت‌ جسم و روان می‌گذارند. نشانه‌هایی از اعمال درمان تبدیلی در مرکز یا (به اصطلاح) کمپ بازپروری که مقتول به مدت ۲۵ شبانه‌روز در آن نگهداری می‌شده، در بیان‌های قاتل نمایان است، چراکه وی به تغییر بیان جنسیتی و رفتار مقتول پس از بازگشت از کمپ اشاره کرده است؛ مسئله‌ای که جای نگرانی از بابت فضای موجود در کمپ‌ها و مراکز بازپروری دارد.

بر اساس ادامه‌ی اظهارات قاتل، آن‌ها به دنبال فرستادن مقتول به بهزیستی بوده‌اند، اما سازمان بهزیستی به دلایلی چون بیان (و هویت) جنسیتی فرد، اعتیاد و آسیب‌پذیری سلامت روان از پذیرش وی امتناع کرده بود. این اعتراف، شاهدی بر روند تبعیض‌آمیز ساز و کار سازمان‌ بهزیستی در قبال کودکان و نوجوانان ترنس* و در مجموع +LGBTQ و یا با مشکلات سلامت روان و اعتیاد است، چرا که با وجود نشانه‌های عیان بدسرپرستی، خشونت خانگی و کودک آزاری از پذیرش مقتول خودداری شده است.

اما نکته‌ی شوکه کننده و درخور توجه، گزارش خبرگزاری رکنا در رابطه با این قتل است. در سراسر گزارش سعی شده است تا با متنی احساسی و سوگیرانه، فرد آزارگر و قاتل، قربانی‌انگاری شده و با وی همذات‌پنداری شود. اشاره به لرزش صدای قاتل هنگام مکالمه با اپراتور فوریت‌های پلیس، غیرقابل باور بودن چنین واقعه‌ای یا بیان جملاتی چون «اما هیچ کس از غم و اندوه درونی این پدر و آنچه روزگار بر سرش آورده بود اطلاع نداشت؛ وی وقتی پای مصاحبه نشست با چشمانی اشک بار سفره دلش را باز کرد…» به صورت مشخص راهکارهایی سوگیرانه و ترنس‌میساژنیک در جهت همذات‌پنداری با قاتل و همذات‌پنداری با وی است که در سراسر متن گزارش رکنا به قلم  فاطمه قلی‌پور گنجه لو به چشم می‌خورد.

این همذات‌پنداری تا جایی پیش‌ می‌رود که مصادیق خشونت خانگی و کودک‌آزاری قاتل و در مجموع والدین آزارگر توجیه و طلبیعی‌انگاری می‌شود و به علاوه به ارتباط آزارگری و خشونت والدین با آسیب‌پذیری سلامت روان مقتول و اعتیاد اشاره نشده و حتی فراتر از آن، متکی بر اظهارات قاتل اشکالی از انگ‌انگاری بر مبنای اعتیاد به الکل و مواد مخدر، عصبانیت و پرخاش، آزار سایر اعضای خانواده علیه مقتول بازتولید می‌شود.

شایان ذکر است که بر اساس ماده‌ی ۲۲۰ قانون مجازات اسلامی، پدر یا جد پدری در صورت ارتکاب قتل، معاف از اشد مجازات است. سیر وقوع چنین قتلی به وضوح بستر تبعیض‌آمیزی را نشان می‌دهد که از خانواده، اولین نهاد اجتماعی، تا مراکز خدمات روان درمانی، کمپ‌ها و مراکز بازپروری، بهزیستی و… باعث حذف فرد و توجیه آن در رسانه‌ها می‌شود.

دیدگاهتان را بنویسید