جنبش فمینیسم ایران در برهه زمانی ویژهای قرار دارد؛ در طی قیام ژینا، جهان عمق مبارزات فمینیستی، تحت شدیدترین سرکوبهای رژیم جمهوری اسلامی را درک کرد و این درک کردن گام مهمی در استعمار زدایی از مبارزات فمینیستی بود، که فمینیستهایی چون نوال سعداوی همواره بر آن تأکید کردهاند. به علاوه، این قیام موجب یادآوری الزام همبستگی فمینیستی بر پایه اصول همهشمول برای رویارویی با مردسالاری شد. شایان ذکر است که این دستآوردها در عین حال برای جریان اصلی فمینیسم ایران که متأثر از استعمار خارجی و داخلی و مبانی تبعیض آمیز ناشی از مردسالاری از جمله سیس-سکسیسم است، چالشهای بزرگی را هم ایجاد کرده است.
نوشتن این مطلب هم به عنوان حرکتی جمعی، حاصل این دست آوردها و چالشها است. این مطلب، پیام ما است؛ پیام جمعی از زنان، افراد نانباینری و مردان ترنس* کورد و تورک از منطقهای منتسب به استان آذربایجان غربی در جغرافیای سیاسی ایران. منطقهای که اثرات استعمار داخلی و تغییرات اقلیمی کاملا بر آن قابل درک بوده و در عین حال نمونهای است برای شناخت اثرات زیان بار و مردسالار ناسیونالیستی، چه از جانب جریانات مرکز و چه از جانب جریانات منطقه. این بین دامنه تبعیضهای مضاعف بر ما تا حدی گسترده است که فردیت و حقوق ما عملا در محاسبات و سیاستگذاریهای اصلا جدی گرفته نمیشود.
ما در اولین نهاد جامعه، یعنی خانواده، ناموس انگاری شده و به این صورت در سایر ارکان جامعه نیز عاملیتزدایی میشویم. رژیم جمهوری اسلامی با زنجیره قوانینی این عاملیتزدایی را قانونی و از مجراهای آموزشی تشدید میکند. بر همین اساس کودکان اینترسکس تحت عملهای جراحی غیرضروری و اجباری قرار میگیرند یا افراد ترنس* و نانباینری و سایر افراد جامعه +LGBTQ تحت عقیم سازی اجباری یا روشهای تبدیلی قرار میگیرند.
استان آذربایجان غربی، همواره جزو استانهایی با نرخ تورم بالا بوده، مسئلهای که باعث افزایش وابستگی زنان، افراد نانباینری و مردان ترنس* به خانوادههای پدرسالار و در نتیجه تشدید ناموس انگاری و بروز خشونتها و قتلهای مبتنی بر آن میشود. اثرات تغییرات اقلیمی در کنار سوءمدیریت بحران و فقدان عدالت اقلیمی نیز به افزایش این مسئله دامن میزند و همچنین باعث افزایش آسیب پذیری زنان و افراد جامعه +LGBTQ از بابت بحرانهای اقلیمی و حوادث طبیعی میشود. لازم به ذکر است که در حال حاضر در این استان یک فاجعه اقلیمی یعنی خشک شدن دریاچه ارومیه رخ داده است، بسیاری از تالابها دچار آتش سوزی شده است، ۸۳.۵ درصد از مساحت استان دچار خشکالی است، ۴۵ درصد از حجم آب ورودی به سدهای استان کم شده و مواردی از این قبیل.
از سوی دیگر (به تبع از سرکوب زبانی ما) محرومیتمان از حق آموزش به زبان مادری، روند آموزش و تحصیل را دشوار کرده و در کنار فقر گسترده و فقدان خدمات مرتبط با آموزش، منجر به فجایعی چون جا ماندن بیست هزار کودک و نوجوان از تحصیل شده است. این مسئله یعنی هزاران فردی که در حدی با محرومیتهای گسترده و پیچیده دست به گریباناند که حتی امکان شناخت، درک و هویت یابی خود و شناخت حقوق اساسیشان به عنوان یک انسان را ندارند.
این بین بسیاری از جریانات سیاسی و احزاب منطقه چه احزاب کوردستان و چه احزاب آزربایجان، به جای توجه و پرداختن به وضعیت حال حاضر مردم این منطقه و به ویژه وضعیت زنان، اعضا جامعه +LGBTQ و زیست بوم منطقه سرگرم رویکردهای ناسیونالیستی و مردسالارانه هستند. پرداختن آنها به مسئله زنان، غیرهمهگانی، صرفا انتزاعی و در خدمت اهداف سیاسیشان است، هیچ توجهی به وضعیت جامعه افراد ترنس* و نانباینری و در مجموع جامعه +LGBTQ ندارند. در عوض مدام مشغول دامن زدن به نزاعهای مربوط به مرز بندی سیاسی و هویت گذاری نژادی بر شهرها و مناطق و دامن زدن به جنگهای نژادی و رویکردهای نظامی گرایانه هستند. آن هم بدون توجه به دو اصل؛ یک، اینکه در نهایت مردم هر شهر یا منطقه بدون دخالت نیروهای نظامی و هر گونه اهرم فشاری باید برای اداره محل زیست و تعیین جغرافیای سیاسی خود تصمیم بگیرند و دو، در هر جغرافیای سیاسی، همه افراد از هر نژاد و ملیت باید از حقوق اساسی خود برخوردار باشند.
جریان اصلی فمینیسم ایران هم (همانطور که اشاره شد) تحت تأثیر استعمار داخلی و خارجی و مبانی تبعیض آمیزی چون سیس-سکسیسم است؛ مطالبات متقاطع زنان و افراد ترنس* و نانباینری تورک و کورد اغلب تقلیل داده شده و یا هیچ انگاری میشود یا رویکردهای غیرهمهشمول زبانی و حتی نژادپرستانه اتخاذ میشود. در موارد زیادی به جای رویکردهای همهشمول، زنان و افراد ترنس* و نانباینری تورک و کورد توکنایز شده و در فضاهای بورژوازی از رنج زیسته آنها برای تولید سرمایه استفاده میشود.
سخن از سونیا دهقان، وفا عبدالله زاده، عشرت نیکخویی، فاطمه زارعی، لیدا احمد زاده و… صرفا سخن از یکسری افراد مقتول نیست. بلکه سخن از تمام زنان، افراد نانباینری و مردان ترنسی* است که در روندی از پیش تعیین شده در بستر مردسالاری (و برآیندهای آن چون ترنسفوبیا / ترنسمیساژنی، لزبوفوبیا و…) و استعمار داخلی و خارجی انسان زدایی شده و به سمت قتلهای ناموسی سوق داده شدهاند.
اما اکنون، در بطن انقلاب ژن، ژیان، ئازادی / قادین، یاشام، آزادلیق، زمان آن فرا رسیده تا همان گونه که سارا احمد بیان میکند، خوشیهای قرار دادی را بکشیم و با اتکا بر شکاف بین حس حقیقی ما نسبت به اوضاع و حس آرمانی مورد انتظار از ما، در سطح دیگری به بیان مطالبات و مبارزه فمینیستی بپردازیم.
ما، گروه شاهماران، جمعی از زنان، افراد نانباینری و مردان ترنس* کورد و تورک هستیم که با اتکا بر اصول همبستگی فمینیستی خود به تمامیت مردسالاری و برآیندهای تغذیه کننده آن، رژیم آپارتاید جنسی و جنسیتی جمهوری اسلامی، استعمار داخلی و خارجی و جریانات مرتجع طرفدار آن، جریانات و احزاب ناسیونالیستی منطقه و نهادهای بورژوازی که مفهوم حقوق بشر را مایه تولید سود و سرمایه برای خود کردهاند، یک نه قاطع میگوییم و احقاق حقوق و کرامت انسانی خود را همراستا با حفاظت از زیست بوم مشترکمان و به دور از منازعات ناسیونالیستی بیان میکنیم و از سایر زنان و اعضا جامعه +LGBTQ دو ملت تحت ستم کورد و تورک و سایر ملتهای تحت ستم تقاضا میکنیم تا آنها هم برای حق خود و همدیگر اقدام کنند. زیرا همانطور که مارشا پی جانسون گفته شما، به صورت منفرد هیچگاه کاملا از حقوق خود بهرهمند نخواهید بود، تا زمانیکه همه شما از حقوقتان بهرهمند باشید.
ژن، ژیان، ئازادی.
قادین، یاشام، آزادلیق.
کوییر، ترهنس، سهربهستی.
کوییر، ترنس، قورتولوش.