گفت و گو با سویل سلیمانی.

نویسنده: ژاکاو نیک.

 

برخلاف تصورات ناشی از عملکردها و کنشگری‌های مبتنی بر Rainbow Capitalism که مطالبات حقوق بشری جامعه‌ی +LGBTQ را مسئله‌ای مربوط به طبقات مرفه قلمداد می‌کند، این مسئله مربوط به تمام طبقات فرودست جامعه، از جمله اتنیک‌های به حاشیه رانده شده است. کوچکترین تغییرات به سمت سخت‌تر شدن اوضاع، تاثیرات مخربِ مضاعفی بر روی اعضای این جامعه گذاشته و آن‌ها را ببشتر آسیب‌پذیر می‌کند!

این مسئله در ایران، با توجه به تبعیض‌های اتنیکی و مذهبی و در کنار اثرات تغییرات اقلیمی (با توجه به فقدان عدالت اقلیمی در مناطق مختلف این کشور)، بسیار ملموس است؛ افراد تورک، کورد، عرب، ترکمن، لر، بلوچ، گیلک و… از حق آموزش به زبان مادری منع شده‌اند و در کنار آن تحت تبعیض‌های فرهنگی دیگری هم قرار دارند. به علاوه تبعیض بین استان‌های مرزی و مرکزی‌ در امکان بهره‌مندی یکسان از توسعه‌های اقتصادی و انسانی، ضمن آنکه دسترسی به بهداشت و آموزش باکیفیت و امکانات رفاهی را سخت و ناممکن کرده، باعث تشدید تاثیرات تغییرات اقلیمی نیز شده است!

اثرات ناگوار خشکسالی بر وضعیت معیشتی کشاورزان و دامداران، و سخت‌تر شدن تامین آب شرب در استان‌های مختلف از جمله سیستان و بلوچستان، خوزستان، کهگیلویه و بویراحمد، اردبیل و… باعث سقوط خانواده‌های بیشتری به زیر خط فقر و تضعیف طبقه‌ی متوسط در مناطق حاشیه‌ای شده است.

تمامی این موارد تاثیرات مخرب بسیاری بر اعضای جامعه‌ی +LGBTQ گذاشته است. چرا که اعضای این جامعه بابت انگ‌های اجتماعی و تبعیض‌‌ در متون و اجرای قانون اساسی و ساختار جامعه، تحت تبعیض سیستماتیک بوده و وشرایط آن‌ها بیشتر در خطر بیکاری و بی‌خانمان شدن  قرار دارد. بنابراین تمامی موارد گفته شده باعث می‌شود که جایگاه اعضای این جامعه بیش از پیش متزلزل شود.

در گفت و گو با سویل سلیمانی، کوئیر فمنیست و جامعه شناس، به بررسی وضعیت جامعه‌ی +LGBTQ ایران و تبعیض‌های مضاعف علیه آن‌ها در مناطق و اتنیک‌های به حاشیه رانده شده و طبقات فرودست جامعه پرداخته‌ایم.

سویل سلیمانی، در مشاهدات خود، به عنوان یک تورک، بیان می‌کند که می‌توان به نمونه‌های بسیاری از جامعه تورک اشاره کرد که افراد جامعه‌ی +LGBTQ در مناطق حاشیه‌ای و میان اتنیک‌های به حاشیه رانده شده را با لایه‌های ستمی متعدد یا همان تبعیض‌های مضاعف رو به رو کرده است. وی همچنین در رابطه با جامعه‌ی تورک ایران، بیان می‌کند که سرکوب هویت اتنیکی در جامعه‌ی تورک و آسمیلاسیون سیستماتیکی که سال‌ها در این جامعه اتفاق افتاده، نوعی بیگانگی و حتی تورک‌هراسی را در بین طیف‌ها و اقشار مختلف مردم به وجود آورده و این مسئله نوعی چالش هویت اتنیکی را برای افراد مختلف به وجود آورده است.

دامنه‌ی تبعیض‌های مضاعف گسترده بوده و حتی در جنیش‌های رهایی بخش نیز تاثیرگذار است؛ در سطح جهانی می‌توان به جایگاه زنان آفریقایی‌تبار پس از کنوانسیون سنکافالز و در طی موج اول فمنیسم و پس از آن جایگاه افراد غیرسیس‌جندر و آفریقایی‌تبار در جنبش‌هایی نظیر جامعه‌ی +LGBTQ تنها به عنوان چند مثال‌ از بین انبوهی از مثال‌های دیگر اشاره کرد.

سویل سلیمانی در رابطه با تاثیر تبعیض‌های مضاعف بر اتنیک‌ها و طبقات به حاشیه‌رانده شده در مطالعات و جنبش‌های اجتماعی می‌گوید، با وجود آنکه مطالعات حوزه‌ها‌ی جنسیت و فمنیسم، کوئیر تئوری و جامعه‌ی +LGBTQ تمرکز زیادی بر روی مسائلی چون مقابله با جنسیت‌زدگی، مردسالاری و انواع ستیزهای مختلف با جامعه‌ی +LGBTQ داشته و تا حدودی توانسته است ایده‌های خود را رواج دهد و در جامعه به صورت نسبی آگاهی‌ به وجود آورد، اما در رابطه با مسئله‌ی اتنیک / نژاد، طبقه و محرومیت‌های ناشی از این موارد در تقاطع‌ با هویت‌های جامعه‌ی +LGBTQ ‌چندان موفق عمل نکرده است! وی چرایی این مسئله را ریشه در ساختار سیاسی اجتماعی جامعه‌ی ایران و تاثیر آن بر تاریخ فمنیسم و مطالعات جنسیت / فمنیستی می‌داند.

با این وجود، او به اهمیت پرداختن به تبعیض‌های مضاعف، مبتنی بر هویت‌های تقاطعی اشاره می‌کند «با تمرکز بر لایه‌های مختلف ستم موجود بر اعضای جامعه‌ی +LGBTQ از اتنیک‌ها و طبقه‌های به حاشیه‌رانده شده، می‌توان به صورت جامع، ستم، تقاطع ستم‌های مختلف، کارکرد سیستماتیک و تاثیرات آن‌ها بر جامعه‌ی ایران را مشاهده کرد. همچنین دید اینترسکشنالیتی نسبت به ساختار و کارکرد این ستم‌ها، درک وسیعی از چگونگی به حاشیه‌رانده شدن گروه‌های مختلف تحت ستم و نهادینه شدن ستم را به ما ارائه می‌دهد.»

این جامعه‌شناس در ادامه‌ به تشابه جوامعِ اتنیک‌های به حاشیه رانده شده به جوامع استعمارزده در سطح جهانی اشاره کرده و بیان می‌کند که بیشتر اتنیک‌های غیرفارس در مناطق به حاشیه‌رانده شده درصد بالایی از محرومیت‌های اقتصادی، ‌‌فرهنگی و سیاسی را تجربه می‌کنند که این شرایط را می‌توان نمونه‌ی بارزی از استعمار داخلی در نظر گرفت. چرا که شرایط اتنیک‌ها شباهت زیادی به تجربه‌های جوامع استعمارزده و پسااستعماری به ویژه در مسائل مرتبط با جنسیت، هویت‌های جنسیتی، گرایش‌های جنسیتی / عاطفی، طبقه و نژاد دارد.

در دهه‌ی هشتاد خورشیدی، پس از گسترش وبلاگ نویسی، فضای وبلاگ‌ها و در مجموع اینترنت فرصت قابل توجهی برای عده‌ای از جامعه‌ی +LGBTQ ایران مهیا کرد، تا ضمن آشنایی با همدیگر، دست به آشکارسازی در فضای مجازی و کنشگری‌های فردی و جمعی بزنند. اما فعالیت‌های وبلاگ نویسی و حضور در سایر فضاهای مجازی، ضمن آنکه بیشتر در اختیار مردان گی و سیس‌جندر قرار داشته، به صورت غالب نیز فارسی و مرتبط با مناطق مرکزی بوده، و در پوشش بازنمایی تجربه‌های مرتبط با جامعه‌ی +LGBTQ غیرفارس ناموفق بوده است!

سویل، در بررسی چرایی این مسئله بیان می‌کند «مسئله‌ی تبعیض اقتصادی و فرهنگی که در مناطق غیرفارس وجود دارد، دسترسی افراد به منابع و امکانات را دشوار می‌سازد. در حین تحقیق برای پایان‌نامه‌ام، یکی از اساسی‌ترین مسائل در مورد زنان* در آذربایجان، عدم دسترسی آن‌ها به تلفن و اینترنت  بود. بسیاری از آن‌ها از تلفن مناسب برای وصل شدن به اینترنت برخوردار نبودند و یا برای ارتباط باید از سایر افراد خانواده کمک می‌گرفتند. حالا بر اساس این مثال ساده زنان*، افراد نان‌باینری و مردان ترنسجندر و… را در حاشیه در نظر بگیرید که مشکل زبانی و مالی هم داشته باشند! زنان* و اعضای جامعه‌ی +LGBTQ چقدر امکان دسترسی به سایت و یا فضای مجازی برای کسب اطلاعات در رابطه با موضوع جنسیت، هویت جنسیتی، گرایش جنسیتی / عاطفی و حقوق خود خواهند داشت؟!»

بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که امکان دسترسی به فضای مجازی برای جامعه‌ی +LGBTQ برآمده از موارد متعددی از جمله اتنیک، طبقه و به تبع آن سطح درآمد و جنسیت بوده است. این موارد نه فقط بر امکان دسترسی به فضای مجازی، بلکه بر جنبه‌های دیگر زیست و شرایط حقوق بشری و شهروندی اعضای جامعه‌ی +LGBTQ موثر است. طبقه و سطح درآمد موثر بر مسائل متعددی است تا حدی که آنتاگونیسم طبقه‌ای با برابری جنسیتی گره خورده است. به بیان سویل سلیمانی، جوامع اتنیکی غیرفارس بیشترین صدمه را از مسئله‌ی عدم توسعه‌ی اقتصادی و سیاسی و به حاشیه‌رانده شدن دیده‌اند، به عنوان مثال، مناطقی مانند آذربایجان، کردستان، بلوچستان، خوزستان و… کمترین سهم را از توسعه یافتگی در ایران دارند. در شهرهایی مانند اردبیل، سراب، میانه و… که آمار بالای بیکاری و مهاجرت وجود دارد، مسئله‌ی معیشت هنوز پررنگترین مسئله‌ی شهروندان است و در این بین خواسته‌های حقوق بشری مانند حقوق زنان* و حقوق افراد جامعه‌ی +LGBTQ همچنان خواسته‌ی طبقه‌ی مرفه و الیت دیده می‌شود و هنوز دغدغه‌ای برای عموم نیست.

در این بین، تغییرات اقلیمی با تاثیر مستقیم بر معیشت و دسترسی افراد به آموزش و بهداشت با کیفیت، بر مسائل مهم دیگری از جمله مسائل حقوق بشری تاثیر می‌گذارد. در همین رابطه سویل سلیمانی بیان می‌کند «گروه‌های به حاشیه‌رانده شده بیشترین صدمه را بابت تغییرات اقلیمی و تاثیرات آن می‌بینند. گروه‌های به حاشیه‌رانده شده مانند زنان* و افراد LGBTQ+ و تمام گروه‌هایی که از امتیازات طبقه‌ی حاکم برخوردار نیستند و با مسئله‌ی نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی دست و پنجه نرم می‌کنند وقتی با مشکلات ناشی از محیط زیست روبه رو می‌شوند، یا ناچار به مهاجرت اجباری شده (و حتی پس از مهاجرت هم با بیکاری مواجه می‌شوند) و یا در این مناطق مانده و تحت تاثیر مشکلات ناشی از تغییرات اقلیمی (فقدان آب و خشکسالی و در پی آن فقدان منابع کافی منابع غذایی) با فقر بیشتر و بیماری‌های ناشی از فجایع زیست محیطی دست به گریبان می‌شوند!

ستمی که این گروه‌ها تجربه می‌کنند، مضاعف / چندگانه است و با این وجود جایگاه اجتماعی و وضعیت آن‌ها در سلسله مراتب قدرت، در نتیجه‌ی سیاست‌گذاری‌های نادرست زیست محیطی که ناشی از تبعیض‌های اتنیکی / نژادی در استان‌ها و مناطق به حاشیه‌رانده شده است (نوعی نژادپرستی محیط زیستی – Environmental Racism) بیش از پیش تضعیف شده و موجب به حاشیه‌رانده شدن بیشتر آن‌ها می‌شود، که این مسئله تجلی درهم‌تنیدگی ستم‌هایی برپایه‌های مردسالاری، جنسیت‌زدگی و نژادپرستی است.》

در ادامه وی اضافه می‌کند که نژادپرستی و مرکزگرایی حاکم در ایران، مناطق اتنیکی را هم از نظر امکانات رفاهی و تحصیلی در حاشیه قرار داده است و هم باعث آسیب‌پذیری بیشتر ساکنین این مناطق در برابر مسائل و فجایع زیست محیطی شده است. از جمله نمونه‌‌های بارز این مسئله، می‌توان به خشک شدن دریاچه‌ی ارومیه و اتفاقاتی که برای ساکنان آن مناطق افتاد اشاره کرد؛ بیشتر مردان سیس‌جندر و استریت در روستاهای اطراف برای کار مجبور به مهاجرت شده و زنان*، افراد نان‌باینری، مردان ترنس‌جندر و افراد Gender Nonconforming از آنجا که بابت تبعیض‌های جنسیتی امکان اشتغال را نداشته و در عین حال شرایط مالی مهاجرت تمام اعضای خانواده‌ها فراهم نیست، در روستاها باقی مانده و با بیماری‌های پوستی، تنفسی و سرطان‌های ناشی از طوفان‌های نمک درگیر شده‌اند، در حالیکه امکانات کافی بهداشتی هم برای درمان در دسترس نیست! نتیجه‌ی این مسئله یعنی تقویت نوعی سیستم مردسالار که زنان* و افراد +LGBTQ را در خود جوامع محلی هم به حاشیه رانده و باعث رواج زن‌ستیزی، زن ترنس‌ستیزی، لزبوفوبیا و ستیز با جامعه‌ی LGBTQ+ می‌شود. قتل‌های ناموسی از جمله تأثیرات بارز این مسئله هستند.

به بیان دیگر، پدیده‌های خشکسالی و ورشکستگی آبی، با تاثیر منفی بر میزان درآمد و وضعیت معیشتی موجب مهاجرت مردان سیس‌جندر و عمدتا استریت شده و این مسئله همچنین امکان اشتغال برای افراد دیگر خانواده را از بین برده و موجب وابستگی اقتصادی آن‌ها به مردان سیس‌جندر و استریت خانواده می‌شود. چنین جامعه‌ای، با تقویت بنیادهای فرهنگی دگرجنسگراهنجار و سیس‌جندرمحور (که عوامل قدرت مردسالاری‌اند) مردان سیس‌جندری را تربیت می‌کند که خود را مسئول و حافظ سکسوالیته‌ی بقیه‌ می‌دانند. بنابراین هرگونه رفتار خارج از هنجار تعریف شده را برنمی‌تابند و حتی با خشونت و قتل در مقابل آن می‌ایستند! از این رو، در این جوامع درجه‌ی بالایی از تبعیض‌هایی مانند لزبوفیا، زن ترنس‌ستیزی، ترنس‌ستیزی و… وجود دارد.

آنطور که سویل سلیمانی بیان می‌کند، مسئله‌ی خشک‌سالی تهدیدی جدی برای خاورمیانه است، برای مثال در سال‌های اخیر، در بسیاری از مناطق از جمله آذربایجان، بلوچستان و یا خوزستان شاهد تاثیرات آن بر روی شهروندان هستیم. در چنین شرایطی که مردان سیس‌جندر نان‌آور خانواده به حساب می‌آیند و مهاجرت و بیکاری روی زندگی آن‌ها تاثیر می‌گذارد، ازدواج اجباری کودکان نیز در این مناطق بیشتر به چشم می‌خورد. کودکان که باری اضافه در سبد خانوار دیده می‌شوند، ازدواج اجباری آن‌ها باعث کاهش هزینه‌های خانواده شده، و این مسئله موجب رنج عظیمی علیه اعضای جامعه‌ی +LGBTQ می‌شود، چرا که ممکن است بسیاری از این کودکان هیچ وقت فرصتی برای شناخت، درک و هویت یابی خود نداشته و با شدت بیشتری سرکوب شوند.

علاوه بر تبعیض‌های اقتصادی و فقدان عدالت اقلیمی که به آن اشاره شد، یکی دیگر از تبعیض‌های اساسی علیه اتنیک‌های غیرفارس، محرومیت گسترده از آموزش زبان مادری و آموزش به زبان مادری است؛ مسئله‌ای که در جریانات مرتبط با جامعه‌ی +LGBTQ ایران نمود دارد و امروزه عمده‌ی مطالب کنشگری در این زمینه تنها به زبان فارسی می‌باشد!

سویل در پرداختن به این مسئله، در مورد تجربه‌ی شخصی خود می‌گوید «درصد بالایی از شهروندان ایران به زبانی غیر از زبان فارسی صحبت می‌کنند. این در حالی است که زبان تحصیلی فارسی است، اما من بر اساس تجربه‌ی شخصی می‌گویم سیستم تحصیلی ایران توانایی آموزش این زبان را ندارد و بسیاری از افراد غیرفارس سال‌ها با فارسی بودن این سیستم به مشکل بر‌می‌خورند. فارسی بودن تمام فعالیت‌های آموزشی و رسانه‌ای مشکلی اساسی برای رساندن پیام‌ها و آموزش‌های لازم به جوامع غیرفارس است‌. به شخصه در طی مصاحبه‌هایی که با زنان* تورک برای کار آکادمیک خود داشته‌ام، مسئله‌ی زبان و تاثیر آن بر زنان* در حوزه‌ی دسترسی به منابع و آگاهی از حقوق خود را می‌دیدم. بیشتر این زنان در بیان مشکلات خود به فارسی دچار مشکل می‌شدند و یا در توضیح و پیگیری پرونده‌های طلاق یا خشونت خانگی، مسئله‌ی زبان از اساسی‌ترین مشکلات آن‌ها بود!»

وی در ارتباط با اهمیت آموزش و ایجاد فرصت برای کنشگری به زبان‌های مختلف در ایران و ارتباط این مسئله با استعمارزدایی بیان می‌کند «مسئله‌ی آموزش و رساندن پیام یک بعد است، بعد دیگر آن استعمارزدایی است. خود من با تمام تسلطی که به هردو زبان فارسی و انگلیسی دارم، اما در مسئله‌ی هویتی خود این زبان‌ها را نوعی زبان غالب و یا زبانی استعماری می‌بینم. بر این اساس تولید ادبیات و آموزش به زبان‌های مختلف، به ویژه در رابطه با موضوع‌های آموزشی‌ را بخشی از وظایف کنشگری خود می‌دانم. تولید محتوا به زبان‌های مختلف می‌تواند به آگاه‌سازی و آموزش گروه‌های اتنیکی مختلف تاثیر مثبت بسیاری داشته باشد و حتی راه را برای ائتلاف بین گروه‌های مختلف +LGBTQ مرکز و حاشیه با سایر افراد اتنیک‌های مختلف به وجود آورد. این ائتلاف بین گروه‌های مختلف تحت ستم می‌تواند به تمرکز روی ستم‌های نهادینه در ایران کمک کند.»

با توجه به آنچه که تا کنون گفته شد، سویل سلیمانی، در توضیح اوضاع کنونی جامعه‌ی +LGBTQ ایران می‌گوید «این شکاف به وجود آمده در جامعه‌ی مرکز و حاشیه، صرفا مسئله‌ی زبان و هویت اتنیکی را دربرنمی‌گیرد و خواسته‌های حقوق بشری مانند حقوق زنان* و اعضای جامعه‌ی +LGBTQ  نیز بخشی از آن است. گروه‌هایی که خواسته‌های اتنیکی و ملی را در مناطق غیرفارس مطرح می‌کنند اکثرا رنگ و بوی ملی‌گرایی تحت ستم را در مقابل ملی‌گرایی فارس / شیعیِ ایرانی به خود گرفته‌اند. این ویژگی ناسیونالیستیِ گروه‌های اتنیکی نه تنها موجب آن شده که توجه کمتری به مسئله‌ی زنان* و جامعه‌ی +LGBTQ شود بلکه در خیلی از موارد رنگ و بوی مردسالاری، جنسیت‌زدگی و ستیز با +LGBTQ را به خود گرفته است، در مقابل هم گروه‌های مرکز نوعی از ملی‌گرایی ایرانی را درون‌سازی کرده‌اند! در این بین زنان* و اعضای جامعه‌ی +LGBTQ غیرفارس در نوعی«مرز» مانده‌اند، نوعی انتخاب بین هویت‌های خود و اولویت بندی آن؛ به این صورت که یا باید هویت اتنیکی خود را پذیرفته و ویژگی‌های ناسیونالیستی تحت ستم را بپذیرند، یا روی هویت اتنیکی خود پا گذاشته و پذیرای گفت‌مان غالب مرکز باشند.
با این حال، اما در یکی دو سال اخیر گروه‌ها و افراد غیرفارس شروع به ساخت جوامعی با ویژگی‌ تقاطع هویت‌ها کرده‌اند که ویژگی پذیرش همه‌ی هویت‌های متفاوت را دارد. این گروه‌ها در مراحل اولیه‌ی شکل‌گیری هستند و به همین دلیل است که در سال‌های اخیر شاهد این هستیم که توانسته‌اند پژواک صدای افراد +LGBTQ و زنان* جوامع غیرفارس باشند. چیزی که سالیان سال کمتر دیده و شنیده می‌شد.»

وی در پایان خطاب به کنشگران حوزه‌ی +LGBTQ ایران می‌گوید «کنشگران این حوزه در وهله‌ی اول برای اینکه با مشکلات و مصائب افراد جامعه‌ی +LGBTQ در اتنیک‌های به حاشیه‌رانده شده آشنا شوند باید شروع به ارتباط گیری مستقیم با اعضای این جوامع کرده و سپس با درک و آشنایی نسبی با دغدغه‌، مسئله و نیازهای این گروه‌ها شروع به تولید محتوای مناسب برای آن‌ها کنند تا افراد جامعه‌ی +LGBTQ در حالی که سال‌های مدیدی است که بابت گرایش‌‌های جنسیتی / عاطفی، جنسیت و هویت خود از جامعه طرد شده و یا مورد تبعیض قرار گرفته‌اند، بتوانند از طریق فضای مجازی و به زبان مادری خود حداقل آشنایی ممکن را از حقوق خود  داشته باشند و از این طریق (احتمالا) لایه‌ای از ستم چندلایه علیه‌شان در ایران، به نوعی کم شود و بتوان به این افراد کمی بیشتر در جامعه میدان و صدا داد.»

دیدگاهتان را بنویسید